avayehonar
چاپ شده ذر روزنامه ها،همچنین معرفی چهره های ماندگار
درباره وبلاگ


وبسایت اینجانب شامل معرفی کتابها،اشعار و دکلمه به همراه معرفی برخی از اساتید برجسته شعر فارسی و موسیقی در ایران وفارس میباشد.امیدوارم که موجب تسلی خاطر شما عزیزان همدل و همراه را فراهم کرده باشم.(آندم که شقایق در حنجره ی من می نشیند/ترانه بر لبانت می رقصد)
نويسندگان

 

چند شعر از کتاب رد پای معکوس
روی خط شعر
            می زداید کوهی
زنگار زمانه اش را
آنچنان که
           بی تو بودن را.
کجا خواندمت،ناخوانده
کجا دیدمت، نادیده
گفته بودم که یک روز می آیی
ومن تمام خطوط را پاک میکنم
                                     تا
                                      عبور کنی
آمدی و جای گرفتی
در بر جسته ترین
                    خطوط پیشانیم.
تو در من بودی
ومن
درخود
زاده شدم.
 از نقطه های انتظار/ تافاصله تو
تنها فرصتی است برای تبسمی/ برخاک.
***************************************************
پشت هر پنجره
سایه ای بال گشوده
و این سو/زنی گمشده در آرزو
ودودی که با عبور گنگش
                               ارتفاع می گیرد
واژه ها در حجم تصاویر
عبور می کنند
و خطوط نامفهومی/که ته نشین می شود
                                                آرام/آرام
در انتهای فرصت زنی که
روی خودش
آرمیده است.
-------------------------------------------------------------------------------
آن دم که شقایق در حنجره ی من می نشیند/ ترانه بر لبانت می رقصد.
زیاد تو را در حنجره ام پرتاب می کنم
قلبم اما هنوز
کوچک است.
کفش هایم جفت نمی شوند هنوز/
ورد پایی که دوباره بالعس شده
خیالی نیست
ساعت می نوازد/ سمفونی یازدهم را..........
 ********************************************************************
همین که می دانی
آفتاب پر زحادثه و
پلک خاک افتاده
با دهانی باز،
وقلبی سبز /می خواند جفتش را در پروازی تلخ
بیا
که اقیانوس آبستن
دریغ می شود از
                   طوفان
و خیره می ماند
به سیب سرخی
                 پشت پنجره نامعلوم.
دلم هوایت دارد
آیینه را می چرخانم،
هوا ابریست
دست بر گونه/با دهانی بشکل خاطره
حلول می شوم در خویش/وذر غربت نگاهم می چکم
بااین همه /پیر شدم
در کتابی که
نخواندمش
         هرگز............
 ********************************************************
کنار دریچه ای که روشنی به فردا ندارد
لبخند می زنم
و گریبان زنی را می گیرم
که با لبهایم شعر می خواند.
در امتداد سفر
بر ریگ های روان
تک درخت خسته
پل می زد ریشه را
در اعماق خاک
تا فریاد ماندنش را
فقط
خاکستر بداند.
آینه ها
بشکنید سکوت شیشه ای را
قلب ها
بوسه زنید
           پیشانی خاکستر را
هوا
شعر تازه می خواهد
بیایید
باران
بخوانیم.                                                           

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد
پيوندها